محرم سال 98 بود، خبری از کرونا و بیماری و مرگ و میر نبود، راههای سفر باز بودن و کسی در حسرت نبود.
اما خب قانون زیارت، طلب کردنه یعنی اگر همه کارهای پاسپورت و ویزا و ... را هم انجام بدی باز هم تا آقا نخواد و اسمت رو توی لیست زائرا ننویسه کربلایی نمیشی.
آبروی دوعالم آبروم در خطره
هرشب هیئت بودیم و از این مسجد به اون حسینیه و تکیه در رفتوآمد بودیم، یادم میاد مداح داشت میخوند «آبروی دو عالم/ آبروم درخطره» بغض سنگین جلسه شکست و صدای گریه همه بلند شد همه ذکر یاحسین گرفتن و حال و هوا کلا عوض شد.
میدونید راهی سفر عشق شدن بعد از دو ماه عزاداری بهترین هدیه برای بچه هیئتیهاست، چون پای آبروشون در میونه و همین باعث شده بود تا با سوز و اشک بیشتری بگن آبروی دوعالم آبروم در خطره.
خلاصه اینکه با کلی امید و آرزو این شبها را سپری کردیم تا برات کربلا را بگیریم.
عازم کربلا
دو سه روز بیشتر نمانده بود و متن همه استوریها، وضعیت واتساپها و نقل همه مجالس (حلال کنید عازم کربلا شدم) شده بود و ترس عجیبی در دلم بود که نکنه من عازم نشم!
شب آخر هیئت آخرین زیارت عاشورای چله عاشورام رو هم خوندم و به سمت ضریح امامزادگان دو خاتون چرخیدم و قسمشون دادم به مادر ارباب که بانو حلیمه و حکیمه خانم در حقم خواهری کنید و شما برای کربلایی شدنم واسطه بشید بعد هم بغضم ترکید و به یاد مشبکهای شش گوشه سر بر ضریح گذاشتم و بلند بلند گریه کردم. آبروی دو عالم، آبروم در خطره...
صبح فردا بیدلیل تو خیابونا میچرخیدم و به هرکس میرسیدم سراغ کاروان زیارتی رو میگرفتم اما اکثر کاروانها یا عزام شده بودن یا اتوبوسهاشون پر شده بود.
نمیدونم چی شد که سر از چهارراه استانداری درآوردم، یادم بود یکی از دوستان گفته بود دفتری اونجا هست که اعزام برای کربلا داره چندتا کوچه را بالا پایین کردم تا بالاخره پیداش کردم، ناامید و خسته رفتم داخل.
سلام آقا شما اعزام دارید؟ وقتی گفت: بله اسمتون را بفرمایید ناخواسته اشکم سرازیر شد، قلبم داشت از دهنم میزد بیرون، وای خدای من باورم نمیشد گریهها جواب داد ارباب صدام رو شنیده.
سریع اسمم رو گفتم، داشتم بقیه مشخصاتم رو میگفتم که پرسید یک نفری؟ تازه یادم افتاد که چند نفر دیگه هم بهم سفارش کرده بودن اگه جایی پیدا کردم خبرشون کنم، خلاصه چند نفری را ثبتنام کردم و مدارک را تحویل دادم و زدم بیرون.
قدم قدم با یه علم...
تو سرم پر زمزمه بود، الان دیگه زمزمم فرق کرد با اشک میخوندم (قدم قدم به یه علم ایشالا اربعین میام سمت حرم)
هنوز باورم نشده بود که اسمم جزو زائرا نوشته شده بود و تو رویا مسیر پیاده روی رو مرور میکردم ( هلابیکم زوار، هلابی..، ماء بارد) و تصاویر خوشآمد گویی اعراب در مسیر پیاده روی یکی پس از دیگری از جلوی چشمم رد میشد، یاد موکبها، دختر بچههای عربی، عمودها و...
اما امروز دو سالی میشه که یک ویروس کوچک ولی منحوس و چموش کل دنیا را درگیر کرده و آرزوی حرم را به دلمان گذاشته.
اعزام به شرط تزریق واکسن
چند روز پیش که با رئیس ستاد بازسازی عتبات و عالیات در مورد اعزامها صحبت کردم گفت، هنوز هیچ نامهای از سمت تهران دریافت نکردیم و معلوم نیست که چند موکب از استان ما تو مسیر پیادهروی مستقر بشن.
ولی خب شرط اصلی برای اعزام داشتن کارت واکسن و دریافت هر دو دز واکسن کرونا هستش.
امسال نگرانیهامون برای رفتن به سفر عشق بیشتر شده، معلوم نیست چند روز دیگه زندهایم! کرونا اجازه میده اربعین امسال را ببینیم یا نه؟ یه عده واکسنزدن و عدهای هنوز در نوبت، خیلیها مطمئن از اعزامن و در حال آماده کردن کولهها، عدهای هم ناامیدن میگن امسال هم قسمت ما نیست و انشاءالله بعد از نابودی کرونا یه سفر حسابی میریم.
وعده دیدار موکب قمربنیهاشم(ع)
اما باز هم میگم تا آقا نخواد اسم ما تو لیست زائرا نوشته نمیشه ولی امید داریم که امسال هم وعده دیدارمون با هم استانیامون تو موکب حضرت قمربنیهاشم(ع) باشه.
انتهای پیام/